مشکلات عاطفی -اجتماعی در کودکان مبتلا به اختلال یادگیری

مشکلات عاطفی -اجتماعی در کودکان مبتلا به اختلال یادگیری
  • ۰۱ آبان ۱۳۹۴
  • ادمین
  • ۰ دیدگاه
  • ۵ دقیقه

مشکلات عاطفی -اجتماعی در کودکان مبتلا به اختلال یادگیری

اختلالات یادگیری (Learning Disorder)

اين اختلالات در سنين دبستان شايع است. در اين نوع اختلالات علي‌رغم هوش نرمال و عدم ‏وجود نقص حسي، كودك در يادگيري مشكل دارد. اين اختلالات موارد زير را در بر   مي‌گيرد:

  • نقص توانايي براي شناخت واژه‌ها
  • خواندن كند و ‏نادرست
  •  مشكل در فهميدن و نام بردن اصطلاحات رياضي،  عمل‌ها و مفاهيم ،گروه‌بندي ارقام، رعايت مراحل رياضي، شمارش، جدول ‏ضرب
  • مشكل در يادگيري نوشتن لغات و جملات.

با وجودی که  یادگیری و تسلط در برخی مهارت های اجتماعی و عاطفی آسان تر از سایر توانمندی ها انجام شود، اما در برخی موارد، مهارت های اجتماعی و هیجانی مورد نیازی که در طول زمان منجر به شکل گیری الگوهای رفتاری، عاطفی و اجتماعی در افراد می شوند به راحتی قابل یادگیری نیستند و عدم توانمندی در این قبیل مهارت ها می تواند در طول زمان مشکلات بیشتری برای فرد به وجود بیاورند. این مهارت ها می توانند تاثیر عمیقی بر رفتار روزمره ی کودکان ( مانند سطح اعتماد به نفس، مقاومت در مقابل استرس و ...) داشته باشند و عملکرد روزانه ی آن ها را به شدت تحت تاثیر قرار دهند.
رشد مهارت ها و توانمندی های اجتماعی وعاطفی، نقش مهمی در شکل گیری مناسب الگوهای رفتاری تعامل بین فردی( مانند صحبت کردن رو در رو با دیگران، نحوه ی درست صحبت کردن با تلفن، اینترنت و ...) ومهارت هایی مثل حل مسئله، تصمیم گیری مناسب و ایجاد و حفظ روابط اجتماعی مثبت با گروه همسالان دارند.

مهارت های اجتماعی و عاطفی در کودکان و نوجوانان  

مهارت های ارتباط اجتماعی، به مجموعه ای از روش ها، الگوهای رفتاری، پاسخ های متقابل و واکنش های اجتماعی اطلاق می شود که کودکان و نوجوانان از آن ها در تعاملات متقابل و موقعیت های اجتماعی مثل مدرسه استفاده می کنند. شایستگی اجتماعی اصطلاحی است که تعیین کننده ی میزان موفقیت و مهارت فرد در برقراری روابط مناسب اجتماعی است. ترکیب این دو می تواند شاخص خوبی برای توصیف میزان مهارت و توانمندی اجتماعی کودکان و نوجوانان باشد.

ارزيابي مسائل اجتماعي –عاطفي:

مؤثرترين شيوه ارزيابي مسائل اجتماعي- عاطفي آن است كه ارزيابي در محيطي طبيعي به عمل آيد.طبق نظر آدامز برخي از محیط های مناسب این کار عبارت است از:

  • گفتگوهاي غير رسمي
  • فعاليتهايي كه دانش آموز بدون راهنمايي ديگران انجام مي دهد.
  • بحث درباره موضوع هاي جنجال برانگيز
  • فعاليتهاي اجتماعي خارج از كلاس
  • ايفاي نقش و اجراي نمايش
  • خلق آثار هنري
  • فعاليت هاي ورزشي و فواصل استراحت

مهارت های هیجانی و عاطفی، در نگاه اول شاید به نظر برسد که توصیف کننده ی احساسات فرد است، اما در واقع مهارت هیجانی و عاطفی مفهومی بالاتر از این دارد و نشان دهنده ی آن چیزی ست که به اصطلاح تحت عنوان هوش هیجانی شناخته می شود و در بر گیرنده ی موارد زیر می شود:

  • شناخت احساسات خود ( در مورد این مسئله چه حسی دارم؟)
  • مدیریت هیجان ( وقتی این حس را دارم چطور باید واکنش نشان دهم؟)
  • درک نیازهای عاطفی خود ( صرف نظر از اینکه من این حس را دارم، به چه چیزی نیاز دارم؟)
  • شناخت احساسات دیگران( من می دانم که تو حس می کنی...)

مهم ترین نقش مهارت های عاطفی و هیجانی، ایجاد اثربخشی بیشتر در روابط اجتماعی و عملکرد اجتماعی است( استفاده ی موثر از مهارت های اجتماعی).بسياري از كودكان كه در مدرسه قادر به يادگيري نيستند، به واسطه عدم پيشرفت تحصيلي ، افسرده ، مضطرب، نااميد و برخي از اوقات خشمگين مي شوند. از آنجا كه اغلب اوقات اختلالهاي رفتاري خفيف با ناتواني هاي يادگيري پيوند دارد ،دانستن برخي از اطلاعات در اين زمينه براي معلمان و متخصصان تعليم و تربيت اهميت دارد.بسياري از متخصصان بر اين باورند كه مشكلات رواني مي تواند موجبات ظهور برخي مسائل يادگيري را در كودكان فراهم آورد.شمار فراوان كودكان مبتلا به ناتواني يادگيري كه ناراحتي عاطفي دارند خود گواه بر اين مدعاست.در اینکه چه عاملی باعث ناتوانی در یادگیری می باشد قطعا می توان عوامل گوناگونی را نام برد. اما یکی از عوامل مهم و در عین حال بسیار حساس و مورد توجه، عامل عاطفی و برخوردهای عاطفی با کودکان می باشد که اغلب بروز این چنین مشکلی منجر به ناتوانی در یادگیری کودکان می گردد. بارها مشاهده گردیده است که وقتی کودکان دچار مشکلات اجتماعی، عاطفی محیط می گردند رفتارهایی از قبیل حواس پرتی شدید،کمی فراخنای توجه، تحرک بیش از حد، ارزیابی نادرست از خود، گوشه گیری مداوم، کمبود ابراز شخصیت، و اضطراب وافر و نداشتن رابطه قوی با دیگران می باشندبرخي از دست اندر كاران اوليه اين زمينه ،نظري كاملاًمخالف ابراز داشته اند بدين معني كه معتقدندمشكلات اجتماعي -عاطفي از مسائل كودك در يادگيري مايه مي گيرد.براي مثال فرنالددر اين باره اظهار مي دارد كه اقليت بسيار كوچكي از كودكاني كه وي با آنها كار مي كرده است پيش از بروز مشكل يادگيري به مسائل عاطفي دچار بوده اند.در حال حاضر نمي توان رابطه علّي دقيقي بين مشكلات عاطفي و ناتوانيهاي يادگيري برقرار كرد چرا كه عوامل بسياري كه در هر دو زمينه بر يكديگر اثر مي گذارند ،امكان هر گونه تلاشي را براي رسيدن به چنين رابطه دقيقي از بين مي برد با اين همه تعداد اندكي وجود مسائل اجتماعي -عاطفي در كودكان مبتلا به ناتواني يادگيري را انكار مي كنند. اكنون به برخي از رايج ترين مسائلي كه اين كودكان با آن مواجه هستند اشاره  مي كنيم:

اتكا  به ديگران

اكثر كودكان با رشد و رسيدن به بلوغ اجتماعي معمولاًبه درجه معيني از استقلال دست مي يابند .كودكان اغلب با بالا رفتن سنشان اصرار مي ورزند"خود؛ كارشان را بهتر انجام مي دهند "بدين گونه است كه از اتكا به ديگران بتدريج كاسته مي شود برخلاف كودكي كه بطور طبيعي رشد مي كند ،بسياري از كودكان مبتلا به ناتواني يادگيري اتكاي شديدي به والدين، معلمان و ساير بزرگسالان دارند. اتكاي زياد اين گونه كودكان معمولاً به اين صورت ظاهر مي شود كه آنان بيش از حد مي خواهند كه ديگران آن ها را ياري و تاييد كنند و براي انجام اكثر فعاليت هايي كه به انجام آن مشغولند از ديگران ياري مي خواهند. به گفته گاردنر كودكان اتكاي شديد به ديگران را از اطرافيان مي آموزند. وي اظهار مي دارد كه اتكاي به ديگران بدين گونه آغاز مي شود كه چنين كودكاني انجام كارهايي را كه ديگران انجام مي دهند، يا اجتماع از آنان انتظار دارد دشوار مي يابند. بزرگترها و خواهران و برادران برخي از كودكان نيز هنگامي كه مي بينند آنان با دشواري روبرو شده اند اظهار تمايل مي كنند كه به آنان كمك نمايند. كودكان خردسالي كه به مدرسه وارد مي شوند براي اولين بار رفتارهايي را نشان مي دهند كه حاكي از اتكاي شديد است. با اين حال بسياري از اين دشواري ها در خلال ماه هاي اول سال از بين مي رود اما در مورد برخي كودكان مبتلا به ناتواني يادگيري اين گونه اتكا تا يكي دو سال اول و حتي سال هاي مياني تحصيل بطور جدي ادامه مي يابد. ناكامي هاي تحصيلي اين كودكان بي ترديد با اين نياز فوق العاده به ياري و تاييد بيش از حد ديگران مرتبط است. در اين مورد كسب درجه اي از اعتماد بنفس براي كودكاني كه به شدت به ديگران وابسته هستند، اهميتي حياتي دارد .توصيه مي شود كه براي اين كودكان موقعيت هايي فراهم شود تا با چشيدن مزه موفقيت هاي بخصوص و كسب تجربه هاي مثبت بتوانند ميزان شايستگي خود را بالا ببرند.گاردنر نيز در مورد حل مشكل كودكي كه به ديگران متكي است ،پيشنهاد ارزنده اي ارائه داده است. شيوه اداره رفتار وي براي كاهش اين مشكل رفتاري بصورت ارائه گام هايي متوالي است.

تصور نادرست از خود

اغلب اوقات ديده مي شود كه كودكان مبتلا به ناتواني يادگيري نسبت به خود تصورات منفي دارند يا خود را دست كم مي گيرند. اين كودكان اغلب اعتماد به نفس ندارند، و خود را ناچيز مي پندارند. مشاهده اين كودكان در حالي كه خود را در انجام صحيح كارها ناتوان مي يابند دور از انتظار نيست. بسياري از كودكان مبتلا به ناتواني يادگيري به دليل شكست هاي پي در پي تحصيلي تصور مي كنند كودن و بي فايده هستند و از انجام هر كار مفيدي عاجزند. برخي كودكان كه خود را چنين دست كم مي بينند به دليل ترس از يك ناكامي، از انجام تكاليف خود مي گريزند. اغلب به نظر مي آيد كه اين كودكان دست از همه چيز شسته اند و متقاعد شده اند كه نمي توانند برخي تكاليف را انجام دهند. طبق نظر پوركي به نظر مي آيد كه ميان تصور نادرست از خود و پيشرفت تحصيلي پيوندي وجود داشته باشد. فيتسنيز بر اين باور است كه كودكاني كه نسبت به خود خوش بين هستند معمولاً مسائل را راحت تر و موثرتر فرا مي گيرند و فعاليت هاي دشوار و ناخوشايند و افراد سختگير و بد برخورد تهديدي براي آنان به حساب نمي آيد.

حواس پرتي

حواس پرتي كودكان مبتلا به اختلال  يادگيري با  اختلال هاي گوناگون ادراكي مرتبط  است. کودک  نمي تواند حواس خود را بيش از چند دقيقه بر يك فعاليت متمركز كند و توجه وي به آساني منحرف مي شود.كودك حتي زماني كه از مسئله آگاه است در مي يابد كه تمركز داشتن بر يك كار خاص برايش فوق العاده دشوار است. ويژگي حواس پرتي در كودكان مبتلا به ناتواني يادگيري احتمالاً در همه درس ها در مدرسه مورد توجه قرار مي گيرد. مايرز و هاميل اظهار مي دارند كه فعاليت هاي پيچيده و يا همراه با هراس مي تواند موجب روي آوري كودك به رؤيا يا انجماد فكري وي شود. از اين رو درس هايي را كه براي كودك دشوار است بايد به دقت و از نزدیك مورد توجه قرار داد. افزون بر اين به نظر مي رسد كه شمار قابل توجهي از مبتلايان به ناتواني يادگيري در كارهاي بي ارتباط به مدرسه چون تماشاي تلويزيون نيز با مشكل عدم توجه روبرويند.

تكرار غير عادي:

تكرار غير عادي به تمايل برخي از مبتلايان به ناتواني يادگيري به تكرار مداوم رفتاري گفته مي شود كه به ويژه زمان ارائه آن درست و مناسب نباشد.كودكان مبتلا به اين اختلال در تغيير فعاليت و اقدام به فعاليت ديگر نيز دشواري دارند.

نمونه هاي تكرار غير عادي عبارتست از:

•          نوشتن مكرر يك حرف تداوم در ترسيم خطوط دايره وار پس از اينكه از وي خواسته مي شود دايره اي بكشد.

•          رنگ اميزي تمام يك صفحه با يك رنگ

•          تكرار غيرعادي كلامي به تكرار مداوم كلمه ها يا عبارت ها

•          تغيير موضوع بحث 

ميان تكرار غير عادي و مسئله حواس پرتي پيوند نزديكي وجود دارد. محققان اظهار  مي دارند كه  در مسئله تكرار غير عادي، نمي توان به طور عادي توجه را كنترل كرد. از اين روست كه توجه بي انقطاع به جهت معيني جلب مي شود در نتيجه درمان اختلال تكرار غير عادي معمولاً از طريق تمركز بر رفتارهايي است كه به كودك اجازه مي دهد به كار يا فعاليّت به خصوصي بيشتر توجه كند.

 

 

 

رفتارهاي اخلالگرانه :

بسياري از رفتارها را كه در مبتلايان به ناتواني يادگيري مشاهده مي شود مي توان به طور عام در ميان رفتارهاي اخلالگرانه جاي داد .اينگونه رفتارهاي آشكار معمولاً به دليل اخلال در روند فراگيري و نظم كلاس ،و به علّت آن كه نميتوان پرخاشگري را ناديده گرفت ،نسبت به انواع ساير مشكلات عاطفي هيجاني براي معلم مهمتر است.رفتارهاي اخلالگرانه اي كه در كلاس درس نمايان مي  شود و اغلب موجبات مشاجره با ديگر كودكان را فراهم مي آورد، معمولاً بر سر مسائلي جزئي چون تنه زدن يا هل دادن پديد مي آيد. اين عوامل شتاب دهنده زماني كه كودك زد وخورد يامشاجره را آغاز مي كند در درجه دوم اهميت قرار مي گيرد. بروز چنين رفتارهاي اخلالگرانه، هنگامي كه معلم به صورت انفرادي يا گروه هاي كوچك با كودكان كار مي كند و يا كلاس نسبتاً آرام است، دور از انتظار نيست.

رفتارهاي اخلالگرانه كودكان مبتلا به ناتواني يادگيري تا ميزان معيني به ناتواني كودك در انجام يك كار بخصوص مربوط مي شود. برخي رفتارهاي كودك كه نمايانگر احساسات اوست مي تواند از سر خوردگي او نسبت به عدم موفقيت تحصيلي يا نبود تشويق مايه گرفته باشد. فرضيه ارائه شده از سوي دالرد و همكارانش مي گويد كه پرخاشگري هميشه از سرخوردگي ناشي مي شود. فراواني و شدت سرخوردگي در نوع و ميزان پرخاشگري تاثير مي گذارد.

گوشه گيري:

برخلاف كودكي كه آشكارا پرخاشگر است يا تحرّك بيش از حد دارد برخي كودكان مبتلا به ناتواني يادگيري را ميتوان با ويژگي بي حالي ،سستي ،عدم تحرك ،واين كه در كلاس هيچ آزاري به ديگران نمي رسانند شناخت. گوشه گيري اين نوع كودكان اغلب سبب مي شود كه در كلاس هاي درس توجّه كسي به آنان جلب نشود.اغلب اوقات اين كودكان مي كوشند كه تماسشان تاحد ممكن با همسالانشان و افرادبزرگسال كم باشدآنان از روابط متقابل اجتماعي كاملاً پرهيز مي كنند اين ويژگي  بخصوص كودكان، با خصوصيت كودكي كه بطور كلّي شرمگين و آرام است تفاوت دارد.طبق اظهار بلكهام و سيلبرمناكثر كودكان در مقاطع مختلف رشد برخي رفتارهاي گوشه گيرانه از خود بروز مي دهند.اين رفتارها تنها زماني ناسازگاري تلقي ميشود كه بطور مجزّا و انحصاري مشاهده شود.و مانع از برقراري روابط عادي با ديگران شود.

گوشه گيري ميتواند از عوامل گوناگون ناشي شود. از جمله دلايل عمده گوشه گيري مي توان از عدم موفقيّت در امور تحصيلي و يادآوري ناكامي هاي پيشين نام برد. همچنین بعضي از كودكان به غلط تشويق مي شوند كه آرام وبيصدا بنشينند.گوشه گيري معمولاًبسيار تدريجي و با گام هاي بسيار كوتاه از بين مي رود.

تحرّك بيش از حد:

معمولاً تحرك بيش از حد به جنب و جوش و فعاليت بيش از اندازه گفته مي شود و چنين رفتارهايي بيشتر اوقات در حكم يك اختلال حركتي تلقي ميشود تا يك مسئله اجتماعي عاطفي. به باور گاردنر گرچه اين احتمال وجود دارد كه جنب و جوش فوق العاده از عوامل جسمي مايه گرفته باشد، اما معلوم شده است كه كودكان برخي از اين رفتارها را از طريق تشويق نا آگاهانه ديگران مي آموزند.كودكان مبتلا به پرتحركي معمولاً بسيار بي قرارند و تقريباً هميشه به نوعي در حرکتند. وی معتقد است كه در تعيين ميزان تحرك بيش از حد توجه به متغيرهاي اجتماعي و موقعيتي اهميّت فراوان دارد . دلايل تحرك بيش از حد فراوان و متنوع است. از جمله دلايل ذكر شده عبارتند از: دلايل زيست شناختي همرا ه با عوامل محيطي، تجربه هاي مدرسه و انواع گوناگون آلرژی ها. طبق نظر برایانت تحرك بيش از حد با بالا رفتن سن معمولاً كاهش مي يابد و علايم آشكار تحرك بيش از حد كمتر به چشم مي خورد امّا اختلال هاي مربوط به تمركز، توجه و حواس پرتي احتمالاً پابرجا خواهد ماند.

مشكلات ادراك اجتماعي:

ادراك اجتماعي عبارتست از توانايي درك وضعيت خود نسبت به رفتار افراد ديگر و موقعيتهاي اجتماعی ماهيت مشكلات ادراك اجتماعي سبب مي شود تا كودكي كه به مشكلات بالا دچار است با كودك مبتلا به اختلالات عاطفي يا با كودكي كه دچار مشكلات شخصيتي عمده است اشتباه گرفته شود.كاستيهاي ادراك اجتماعي كودكان مبتلا به ناتواني يادگيري بيشتر اوقات در روابط آنان با ديگران در وضعيت هاي مختلف اجتماعي نمايان ميشود اهميت ندادن به احساسات ديگران يكي از كاستيهاي متداول ادراك اجتماعي است.امكان دارد بي حساسيّتي نسبت به ديگران از ناتواني كودك در درك ارتباطات غير كلامي چون حركات صورت ،ژستها يا حالت كلّي آنان مايه مي گيرد.در نتيجه اغلب اوقات اين كودكان با نامهاي نابالغين اجتماعي شناخته شده اند .روابط اجتماعي اين كودكان با ديگران اغلب اوقات در حد بسيار كم و ناقص انجام ميگيرد.اين كودكان به طور معمول قادر به پذيرش مسئوليتهاي شخصي و اجتماعي نيستندكودكان خردسال تر اين گروه معمولاًتشخيص نمي دهندكه چرا آنان بايد اسباب بازيهاي خود را به ديگران نيز بدهند.همينطور نمي توانند بدون هدايت و حمايت مداوم ديگران به تنهايي فعاليتي را انجام دهند.والدين اين كودكان ميگويندكه كودكانشان با همسالان خود سر جنگ دارند و همبازيهاي انان بسيار اندكند.كودكان مسن تر اين گروه اغلب خويشتن دار نيستند يا خويشتن داري آنان اندك است.از آنجا كه آنان پيوسته در حال گفتن چيزها يا انجام كارهاي نامناسب هستند ديگران آنان را كودكاني گستاخ و بي نزاكت مي شمارنددرباره اين كودكان همچنين گفته ميشود كه آنان قادر نيستند رفتار خود و ديگران را در موقعيتهاي مختلف پيش بيني كنند.

برطرف كردن مشكلات ادراك اجتماعي احتمالاً كار دشواري نيست و جايگزيني و آموزش رفتارهاي صحيح معمولاًدشوار است.جانسون و مايكل باست پيشنهاد ميكنند كه چاره درد دشواريها ادراك اجتماعي را بايد در موقعيتهاي عملي و واقعي جست.آنان همچنين بر اين باورند كه براي اين كودكان بايد روابط غيركلامي به شكل كلامي در آيد و مورد تحليل قرار گيرد.

نمونه های ديگري از رفتارهاي عاطفي –هيجاني كه در كودكان مبتلا به ناتواني يادگيري مشاهده مي شوند عبارتنداز : تحريك پذيري بيش از حد، عدم امنيّت، رفتارهاي ضد اجتماعي چون دروغگويي، استفاده از كلمات نامناسب، دزدي، كج خلقي و ..

 

۰ دیدگاه:

اولین دیدگاه را شما بنویسید.

    دیدگاه شما